سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

قسمت دوم:

شعر

در برخی از ابیات سروده‌های امام، آمیزه‌ای از طنز تلخ و شیرین وجود دارد که ویژه اشعار ایشان است:

«دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد

محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد»

 

طنز و کنایه در برخی ادبیات گاه در جدی‌ترین شکل آن حضور پیدا می‌کند و حاصل آن نه لبخند است و نه حتی تبسمی کوتاه, اما نوعی وجد و شعف از شنیدن آن در مخاطب ظاهر می‌شود که از جنس ظریف‌ترین و لطیف‌ترین خنده‌هاست که مولوی از آن به «شکل دگر خندیدن» یاد می‌کند:

«مرشد از دعوت به سوی خویشتن بردار دست

لاالهت را شنیدستم ولی الا چه شد؟!»

 

حضرت امام در گله و شکوه از رقیب با تعبیری بسیار دلنشین، طنزی زیبا می‌آفرینند:

«از زهر جانگداز رقیبم سخن مگوی

دانی چه‌ها کشیدم از این مار خالدار؟!»

 

ترکیب مار خالدار با توجه به جایگاه رقیب در چشم عاشق و سابقه آن در شعر عاشقانه و عارفانه از طنزی شیرین و مستحکم برخوردار است که از نمونه‌های دیگر این‌گونه تعبیرها، بیتی است از ـ احتمالاًـ فصیح‌الزمان شیرازی (اینکه عرض شد احتمالاً، دلیلش این است که در ادبیات فارسی چند سده اخیر، مرتب شاطرعباس صبوحی، فصیح‌الزمان می‌شود و بالعکس)

«یار در کوی رقیب است و کنون منتظرم

تا که از «خانه عقرب» قمر آید بیرون»

 

شعر

وقتی جای همه‌چیز با هم عوض می‌شود، یعنی طنز، حالا باید مدرس، چیز بیاموزد!

«گر گذشتی به در مدرسه با شیخ بگو

پی تعلیم تو آن لاله عذار آمد باز»

 

ترکیب‌ها و تعابیری که به‌تنهایی کنایه‌آمیز و طنزآفرین هستند در اشعار امام فراوان است، ترکیباتی نظیر:

دکه زهد، دغل‌بازی صوفی، رند می‌آلود، صوفی غدار، صوفیان محجوب! ورق پاره عرفان، خرقه شرک... در شعر امام کسی هدف قرار می‌گیرد که از معیارها و حدود مشخص اعتدال در رفتار، کردار، گفتار و پندار تخطی می‌کند. به عبارت دیگر این‌گونه اشعار از امام مصداق بارز «طنز متعالی و هدفمند و اصلاحگر» است؛ طنزی که نمونه‌های مشابه آن را در شعر رند شیراز می‌توان پیدا کرد. تأمل در برخی از ابیات طنز‌آمیز و سرشار از رمز و کنایه و اشاره در سروده‌های حضرت امام لذتی دارد که توجه شما را به نمونه‌هایی از آن‌ها جلب می‌کنیم:

شیخ محراب تو و وعدة گلزار بهشت

غمزة دوست نشاید که من ارزان بدهم

***

با کاروان بگویید از راه کعبه برگرد

ما یار را به مستی بیرون خانه دیدیم

***

تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه

از بر روی من ای صوفی غدار برو

***

در حلقه درویش ندیدیم صفایی

در صومعه از او نشنیدیم ندایی

***

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند می‌آلوده مددکار شدم

***

بر در میکده با آه و فغان آمده‌ام

از دغل‌بازی صوفی به امان آمده‌ام

***

شعر

گوش از عربده صوفی و درویش ببند

تا به جانت رسد از کوی دل آواز سروش

***

 

از قیل و قال مدرسه‌ام حاصلی نشد

جز حرف دل‌خراش، ‌پس از آن‌همه خروش

***

 

آنان‌که به علم فلسفه می‌نازند

بر علم دگر به آشکارا تازند

ترسم که در این حجاب اکبر، آخر

سرگرم شوند و خویشتن را بازند

***

این شیفتگان که در صراطند همه

جوینده چشمه حیاتند همه

حق می‌طلبند و خود ندانند آن را

در آب به دنبال فراتند همه

***

ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد

عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد

***

بهار آمده دستار زهد پاره کنید

به پیش پیر مغان رفته استشاره کنید

سزد ز دانه انگور سبحه‌ای سازید

برای رفتن میخانه استخاره کنید

 

 

شعر

در پایان به دو سروده از اشعار امام(ره) اشاره می‌کنیم که حضرت امام در سرودن آن‌ها بدون شک، قصد و هدف شوخی و مطایبه داشته است، با وجود اینکه طنز به مفهوم متعارف آن در این دو اثر حضور و نمود بیشتری دارد اما هدفمندی آن در جهت اصلاح عدم توجه به هنجارها کاملاً مشهود است:

 

ای وازده! ترهات بس کن

تکرار مکررات بس کن!

ای عاشق شهرت ای دغل‌باز!

بس کن تو خزعبلات بس کن

گفتار تو از برای دنیاست

پیگیری مهملات بس کن

بردار تو دست از سر ما

تکرار مکررات بس کن!

***

قم بدکی نیست از برای محصّل

سنگک نرم و کباب اگر بگذارد

حوزه علمیه دایر است و لیکن

خان فرنگی‌مآب اگر بگذارد

هیکل بعضی شیوخ قدس‌مآب است

عینک با آب و تاب اگر بگذارد

ساعت ده موقع مطالعه ماست

پینکی و چرت و خواب اگر بگذارد

 

سخن درباره ظرافت‌ها و باریک‌بینی‌های کلام

امام خمینی(ره) مجالی گسترده‌تر می‌طلبد؛ امیدواریم که این مختصر انگیزه‌ای به دست داده باشد تا دیگر محققان (یعنی به جز ما!) آستین بالا بزنند و تحقیقاتشان را در چنین زمینه‌های مستعدی روی دایره بریزند. ناگفته‌ها بسیار است.





طبقه بندی: طنز
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 خرداد 13 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.